جدول جو
جدول جو

معنی شکر تلی - جستجوی لغت در جدول جو

شکر تلی
خار شتر، یکی از انواع گیاهانی که از آن عرق گیاهی تولید شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکرعلی
تصویر شکرعلی
(پسرانه)
(به ضم شین) عربی مرکب از شکر (سپاس) + علی (بلندمرتبه)
فرهنگ نامهای ایرانی
(شِ کَ تَ لَ / لِ)
شکم بنده. آنکه تنها به نان و جامه خدمت کند بی وظیفه ای. شاگرد یا نوکری که بدو جز خوراک و پوشاک ندهند و مواجب ندارد. مقتی. نان جامه. عضرط. (یادداشت مؤلف). کردی خوردی.
- شکم تله خدمت کردن، فقط به خوراک تنهااز خدمت بهره بردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ تِ)
زر طلا را گویند. (برهان). زر تمام عیار. زر خالص. (آنندراج). زر پاک است و طلا معرب آن است. (انجمن آرا). زر خالص. (ناظم الاطباء). صحیح زر طلی و زر طلا است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نرگس فیروزه تخت تاجی بر سر نهاد
قبه ز زر تلی پرده ز سیم مذاب.
اثیرالدین اخسیکتی (جهانگیری).
وجود مرد دانا مثال زرتلی است
که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند.
سعدی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
نوعی شیرینی شکر پاره، پرکالهای دراز و پهن که از شکر سازند و بر هم نهند شکر قلم
فرهنگ لغت هوشیار
نوایی است موسیقی: شاعری تشبیب داند شاعری تشبیه و مدح مطربی قالوس داند مطربی شکر توین. (منوچهری) توضیح مرحوم دهخدا اصل این کلمه را شکر نوین حدس زده اند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پلو طرز تهیه آن چنین است که شکر را مانند سکنجبین قوام آورند و در چلو کش بروی برنج ریخته و بر هم زده و هر قدر هم از شکر بماند بر رویش ریزند. سپس پوست نارنج را در زیر آب گرفته و مقشر کنند و روغن را داغ کرده بعد از سرخ شدن پیاز این ها ریخته و مقداری کشمش هم داخل کنند و به قدر یک پیاله شیره شکر را برداشته در میان آن گلاب ریزند و با زعفران و ادویه در میان همین لوازم ریخته می جوشانند به قدری که شکر به خورد این ها برود آن گاه بیرون آورده در لابه لای برنج گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
معشوق شیرین لب، شخصی که لب پایین وی شکافته و چاکدار باشد، گونه ای نان شیرینی
فرهنگ لغت هوشیار
تپه ای قدیمی در شمال گلوگاه بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوچه ی شیرین
فرهنگ گویش مازندرانی
اهل دعوا آشوب طلب کسی که به دنبال شر می گردد
فرهنگ گویش مازندرانی